051. آخر هفته 2
داداش تفنگ رو داده دستم تا در نوشابه رو بزنم نشونه گیری کردم قبل اینکه بزنم
میگه:ته خطی گنجشکه رو می بینی؟؟
من:کدوم؟؟
داداش:کنار آب نشسته..ببینم چیکار می کنی
تفنگ رو گرفتم طرفش هدف گرفتم و زدم همزمان با کشیدن ماشه یه جیغ کوتاه و آروم کشیدم
{از کنارش رد شد زد تو آب گنجشک پرید}
دخترای دختر عمه:چی شد ؟؟؟زدیش؟؟
من:اوووه خدا نکنه بزنمش گنااااه داررره
{اگه میخورد بهش دق می کردم}
---------------------------------------------
وقتی داشتم ظرف می شستم دختر دومیه دختر عمه اومد کنارم
{ظرف نشسته آورده بود داد من بشورم ....پرررو}
ازم می پرسه:شوهر نکردی؟؟
من:نه شوهر میخوام چیکار؟؟
اون:مگه بده؟؟{با تعجب}
من:اره بابا حوصله داری ...دلت خوشه مجردی بهتره که
با قیافه گرفته از اشپزخونه رفت بیرون-خودش سال پیش ازدواج کرده
{من که میدونستم نیتش از این حرفا چیه پس خوبش کردم}
وقتی تو اینجور موقعیتی قرار گرفتید و یه دختر جوون ازتون اینطور سوالی پرسید
اول ببینید داداش باب میلتون رو داره یا نه {اون نداشت یعنی داداش داشت باب میل نبودن:D}
اگه باب میل نبود خیلی ریلکس بگید شوهر میخوام چیکار؟؟اصلا مگه آدم دیوونه اس
شوهر کنه؟؟حوصله دردسر ندارم و...{ار این قبیل جوابا}
اگه دختره داداش تیکه و...داشت و یا اگه یه خانم مسن یا میانسال ازتون همون سوال رو پرسید
یه لبخند ملیح بزنید و با ملایمت بگید:تا حالا که قسمت نشده تا خدا چی بخواد+تو دسته دوم اگه هر چیزی جز همون جمله رو بگید ممکنه به ضررتون تموم بشه
فقط همون یه جمله {لبخند هم فراموش نشه}
+تو دسته دوم فرقی نداره طرف پسر یا داداش عزب داره یا نه
{اینطور افرادی پسر مجرد اطرافشون زیاده}
+یادتون که هست منم که قصد ازدواج ندارم فقط خواستم اطلاعات بدم خدمتتون...