054. من نبودم
من نمیخوام دستم به خون هیچ جوجه ای آغشته بشه و تصمیم گرفتم فقط بهشون خوبی کنم
ولی نمیدونم چرا همش همه چی برعکس میشه جوجه هامو که معرف حضورتون هست اینا رو میگم
یکیشون چند روزی ناخوش بود یعنی حس می کردم بی حاله {فک کنم سرماخورده بود}
غذا نمیخورد و یه گوشه می نشست و فقط نیگا می کرد دیروز دیدم اینطوری فایده نداره
با این کاراش از گشنگی می میره از تو حیاط آوردمش طبقه بالا و گذاشتمش رو تراس
واسش آب و دونه گذاشتم نمیخورد منم خودم به خوردش دادمشون
{دهنشو باز کردم و دونه انداختم تو دهنش آب هم دادم بهش}
بعد هم واسه خوب شدن سرماخوردگیش بهش شربت سرماخوردگی دادم...
دو دقیقه بعد یهو جوجه افتاد به بال بال زدن خودشو میزد زمین و میپرید هوا {عین مرغ سرکنده ها}
1دقیقه ای رو بال بال زد و بعد افتاد و مرد ...
خب چیکار میشه کرد عمرش به دنیا نبود....
و بدین وسیله یکی از جوجه ها از دور رقابت های زنده ماندن جوجه ای حذف شد
+داداش بزرگه می گفت باید شربت مخصوص سرماخوردگی طیوری که تو طاقچه انباری بود
رو بهش میدادم ...بابا این حرفا چیه شربت شربته دیگه جوجه بی ظرفیت بود