077. اشکان
دیشب خواب دیدم ازدواج کردم البته نمیدونم طرف کی بود حتی اسمشو هم نمیدونستم
{خیلی خوش تیپ بود ....}
+فک میکنید قراره بمیرم؟؟نیست میگن خواب ازدواج یعنی مردن واس همین میگم
امروز ظهر خواب دیدم تو یه خونه بودم یه پسری هم بود خیلی خودشو می گرفت
از خونه زدم بیرون پسره هم همزمان اومد بیرون یه زیر چشمی با خشم نیگام کرد و رفت
یهو یکی صدام کرد سرمو برگردوندم دیدم یه پسره دم در یه خونه وایساده منو نیگا می کنه
رفتم روبروش وایسادم میگه: عزیزم خوب شد اومدی شام چیزی نداریم؟؟
من: هاااا چی ؟؟؟؟
میگه:بیا بریم تو داداشت واسمون ماهی فرستاده واسه شام آمادشون کنیم
مامان رو دیدم واسش دس تکون دادم اومد پیشمون
پسره میگه مامان جان بریم تو ...
مامان:نه اشکان خونه کار دارم
من:بریم دیگه مامان داداش ماهی گرفته همینو درست می کنیم تا بابا هم بیاد کنار هم باشیم...
{یه قابلمه پر ماهی فیله شده و تمیز تو دست پسره بود }
هیچی دیگه از خواب پریدم
+ پسره خیلیییی خوش تیپ بود تازه خونش هم بزرگ و ویلایی ته یه باغ بزرگ
من از دیشب تا الا دو بار شکست عشخی خوردم ...من اشکانمو میخاااام...
+ یکی به من دستمال بده آب مماغ داررررم...
جدی نوشت :{همیشه یکی از فانتزیام این بود که اسم نیمه گمشدم اشکان باشه فامیلیش هم راد}
دیونه هم خودتونید:D