093. ناهار
این چند روزه ماه رمضون پدر گرام ناهار رو یا نیمرو خورد یا غذایی که از دیشب مونده {چیه خو نمیتونه روزه بگیره}
دیروز واسه ناهارش کتلت درس کردم هود رو هم روشن کردم که بوش تو خونه پخش نشه...
کارم که تموم شد رفتم تو اتاق می بینم داش کوچیکه دراز کشیده تو اتاق تا دیدم گفت :
آجی تو اون روحت بیاد
من: چرا؟؟؟
-: چرا کتلت درس کردی من دلم میخواد ...
+: میخوای واسه شب ازش نگه دارم واست؟؟{آخه روزست}
-:نه سرد میشه بعد هم من الا میخام
+:میخوای بجاش واسه افطار یه چیزی واست درس کنم؟؟
-: چی درس کنی؟؟
+: هرچی بخوای مثلا قیمه
-:قیمه چیه؟
+:بابا قیمه تو نمیدونی قیمه چیه
-:خوب کدومه؟؟
واسش توضیح دادم که منظورم کدومه بعد میگه
-:نه اصن خوشم نمیاد قورمه سبزی درس کن
+: شرمنده لوبیا تموم شده
-: اصن نمیخوام من کتلت میخوام
+: اصن حالا که اینطور شد هیچی درس نمیکنم شب نیمرو داریم :D
-: تو اون روحت بیااااد...
+ شب جوجه کباب بود کنارش هم واسش کمی کتلت درس کردم تو دلش نمونه...