097. رمضون خواب بین
دیشب بعد از شام رفتیم روستا خونه خان عمو ...
تا 1 شب اونجا بودیم کلی تعریف کردیم
اسم رمضون خواب بین رو قبلنا شنیده بودم ولی چیزی ازش نمیدونستم
دیشب عمو و بابا از اون تعریف می کردن عمو میگفت یه عادم خاصی بوده
مثلا یبار رفته در یه خونه به اهل خونه میگه :گفتن 80تومن نذر دارید که باید بدید
صاب خونه که میشناختتش پولو بهش میده {که اینطوری نذرشو ادا کرده باشه }
رمضون پول رو میگیره تا بره چند قدم نرفته یکی از پسرای خونه میره و پولو ازش پس میگیره
رمضون میگه: شما آش عیدتونو سر اجاق نمیذارید {به این معنی که اتفاق بدی واستون میفته..دم عید بوده}
عصر همون روز زن خونه میره شهر تا یه کیسه نمک بخره اونوقتا نمکا توی کیسه های 4-5 کیلویی بوده
برگشتنی سر کوچه پیاده میشه یادش میفته که نمکو تو مینی بوس جا گذاشته
میره اونطرف خیابون منتظر میمونه تا مینی بوس مسافراشو پیاده کنه و تو راه برگشت جلوشو بگیره
مینی بوس برمیگرده و کیسه نمکشو پس میده بعر رفتن مینی بوس یه ماشین به زنه میزنه و زنه درجا میمیره
کیسه نمکش پاره میشه و تمام خیابونو نمک میگیره...{بابا صحنه تصادف یادش بود یجایی نزدیکای خونه ما}
{این ماجرا مال چند سال پیشه شاید 20 سال}
---------------------------
بابا میگفت یبار رمضون خواب بین به عمو سومیه میگه: گفتن شما یه نذر دارید یه خون ریزونه که باید انجام بدید
عمو میگه: نذرمونو بدیم به خودت؟؟
رمضون میگه :نه نذر شما به من نمیرسه فقط خونریزون کنید کافیه...
--------------------------
عمو بزرگه می گفت یبار رمضون اومده گفته :گفتن نذرتونو ادا کنید تا امیر المومنین قضا و بلا رو ازتون دور کنه
عمو هم یه گوسفند میخره و قربونی میکنه....
-------------------------
رمضون میره خونه یه شخصی میگه: این دختری که دارید گفتن سهم منه بدید باهاش ازدواج کنم
بابای دختره نمیده {اخه رمضون از دختره خیلی بزرگتر بوده}
رمضون از خونه میزنه بیرون بعد از رفتنش دختره عین مرغ سرکنده میفته رو زمین طوری که
خانوادش فک میکنن الانه که بمیره
خبر میبرن واسه رمضون که بیا دخترمون واسه تو ..باهم ازدواج میکنن
رمضون الا فوت شده ولی زنش {همون دختره }هنوز زندست...
میگن تو خواب این چیزا رو میدیده هیچوقت هم نمیگفته کی تو خواب اینارو بهش میگه
ولی خواباش برو برگرد نداشته...
الکی اسم در نکرده که ... یه چی ازش دیدن که اسمش شده رمضون خواب بین دیگه O_o