112. عید خود را چگونه گذراندید نقطه
چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۲۸ ب.ظ
دیروز نماز عید فطر رو نرسیدم برم واس همین هم به امامت و جماعت خودم تو حیاط خوندمش...
میخواستیم بزنیم بیرون هرکی یجا رو واسه رفتن گفت که این وسط یکی مخالفت می کرد
بعد تصمیم گرفتیم بریم روستا خونه عمویکی از دختر عموها با دختر کوچولوش روستا بودن {خونشون خرمشهره تعطیلات اومده بودن}
بعد ما پسرعمو با 2تا پسرش و دختر عمو با پسر و دخترش اومدن روستا یه ساعت بعد هم
حسابی شلوغ بود بعد ناهار امیر رضا {یکی از پسرای پسر عمو } شروع کرد به بازی کردن یه نمایش
کلی بهش خندیدیم من به شخصه فکم درد گرفته بود تازه بازی کردنش هم تصویری بود...:D
بعد ازظهر هم مردا رفتن اون سر روستا خونه عمه ما خانما هم موندیم خونه به تعریف و غیبت و البته کارهای خانمانه:D
این وسط مامان بنده برگشته به دختر عمو {همون که از خرمشهر اومده} میگه: موهای ته خطی رو واسش کوتاه کن
منو نمیگید چشام داشت از حدقه می زد بیرون از زور تعجب
دیروز موهامو کوتاه کردم الا بلندیشون تا رو شونمه و تا بالا خورد شده {مدل لِیِر} دیگه نمیتونم مث قبل دم اسبیشون کنم:((
ولی در کل خوشحالم بلاخره بعد 5-6 سال موهای بنده کوتاه شده از یکنواختیشون خسته شده بودم...
شام هم موندیم بعد شام برگشتیم کلی هم گفتیم و خندیدیم و خوش گذروندیم...
بودن تو اینطور جمع های شلوغ رو دوس دارم...:D
پ.ن : فک کنم 2 یا 3 سال پیش بود میخواستم موهای چتریمو کوتاه کنم
{گفته بودم مدرک آرایشگری دارم و ....خو الا گفتم دیگه :D }
بعد تو همین هی شیطون رفت تو جلدمو 5سانت از نوک کل موهامو کوتاه کردم
چند دقه بعد وقتی مامان دید موهام کوتاهتر شده نه گذاشت و نه برداشت شپلق زد زیر گوشم
دلیلشو نپرسیدم بعد مامان خودش گفت :اومدیمو من چند وقت دیگه میخواستم شوهرت بدم
کی عروس مو کوتاه دیده
خلاصه مادر ما چند ساله به همین بهانه نذاشت مو کوتاه کنم واسه همین وقتی دیروز
اینو گفت یه سکته کوچولو و خفیف زدم ....بوخودا :)))))
+ مامانم میگه اینقد تو آینه موهاتو نیگا میکنی خل نشی...
الا میتونید یه عدد ته خطی ندید بدید تصور کنید که بعد سالها چهرش کمی تغییر کرده ...:D
۹۳/۰۵/۰۸