120. دیگه فایده نداره
مامان و بابا دارن با هم حرف میزنن منم کنارشون واستادم
بابا : امروز فلانی رو دیدم پرسید واسه پسرات زن نگرفتی دخترتو شوهر ندادی منم گفتم نه
مامان : لابد تعارفش هم کردی ؟؟
بابا : عاره تعارف کردم گفت ایشالا عروسی بچه هات میام ...والا خوب دخترارو شوهر داد پسراش فقط موندن
مامان : مگه همه مث دختر توان بد و خوب کنن
بابا : چی بگم با اینکه دومادش شبیه معتاداست دخترش شوهر کرد الا داره زندگیشو می کنه
مامان : خوب تو هم دخترتو شوهر بده ببینم به معتاد می دیش ... تو نه به سالمش دادی نه معتادش
بابا : شانس من معتاد هم نمیاد اینو بگیره
مامان : شوهر ندادیش شرش از سرم کم شه .....
من : ای بابا من اینجام دارم می شنوما
+ دوستان بدی خوبی دیدید حلال کنید من رفتم
میخام برم موتاد بشم اصن میخام برم تزریقی بشم ....