135. حالم خوبه اما تو باور نکن
پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۵۵ ق.ظ
به این نتیجه رسیدم که خوشی و شیطنتام یه تایم و زمانی داره
شاید مثلا تو یه دوره ماهانه 20 روز یا شایدم 18 روزشو شادم اینقد که سر به سر دیگران می ذارم
و تو خونه شلوغ می کنم که همه از دستم عاصی میشن بعد یه چیزایی پیش میاد که تموم اون
خوشیا دود میشه بقیه روزای ماه رو میرم تو افسردگی
افسردگیش هم خعلی خره مثلا کم حرف میشم اینقد که گاهی حتی حوصله گفتن حرفای عادی و روزمره رو هم ندارم
اونوقت خیلی آروم میرم یه گوشه اتاق می شینم و یه مجله میگیرم تو دست فرقی هم نداره چه مجله یا کتابی
همین که خانواده فک کنن سرگرم یه کاری ام و گیر ندن به سکوتم واسم کافیه مجله رو ورق می زنم
و نیگاش می کنم ولی در واقع چیزی ازش نمی فهمم
روزایی که فقط دلم میخواد گریه کنم و هیچ حرفی نزنم
یا مثلا تو این مواقع میام نت بخش مدیریتی وب رو باز می کنم و...... دستم به نوشتن نمیره
وب رفقا رو میخونم ولی دستم به کامنت گذاشتن نمیره یا بعضی پستای رفقا رو میخونم نصفش که میرسم
حوصلم نمیکشه وبش رو می بندم و .....
عموما وقتایی که من میرم تو افسردگی شیطنتای داداشا گل می کنه بعد وقتی سر به سر من میذارن فقط نیگاشون می کنم یا حتی ......
زیاد شدن نقطه چینای نوشتم اذیتم می کنه این نشونه حرفاییه که تو ذهنم دسته بندی نشدن
شاید هم هنوز هویت نگرفتن و واسم غریبه ان نمیدونم چی ان ولی ازشون خوشم نمیاد
این روزا خنده هام تظاهره سعی می کنم شاد باشم یا حتی گاهی شوخی کنم با خانواده ولی نمی تونم انگار یه چیزی نمیذاره
بابا دیروز رطب خریده منم عاشق رطب
میگه ته خطی بیا ببین چه رطبی واست گرفتم بیا بخور
دلم میخواست بلند شم برم پیش بابا یا حتی بگم الا میام نشد به نیگا کردن اکتفا کردم و دوباره سرگرم کارم شدم
الا از اون مواقعیه که ذهنم خیلی چرت میگه نمیتونم حرفای مخمو کنترل کنم خیلیاشو خفه می کنم
بعضیا دیگشون از زیر دستم در میرن و می پاشن بیرون مث الا
+ دیشب داداش بزرگه روز دخترو تبریک گفت 15 تومن به عنوان کادو بهم داد
روز همه دخترا مبارک
۹۳/۰۶/۰۶
توی روزای غمگین به روزای شاد فکر میکنم. برام مزخرفه که چقدر اون روزا شاد بودم اما هی به خودم میگم آخرش میگذره ودوباره شاد میشی!