از دیدنش حال خوبی دارم یا نه نمیدانم
با مامان و بابا رفتم بیرون تو شلوغیا همینطور غرق در افکار یهو یکی از کنارم دست برد دماغمو گرفت
از اونجایی که گاهی ظرفیت شوخیم می چسبه کف پام با عصبانیت صورتمو برگردوندم تا با پشت دست بزنم تو صورت شخص مزبور و چندتایی
فحش آب نکشیده بدم تو خوردش یه دختر آرایش کرده و عینکی وقتی چشم بهش خورد کل ذهنم رو زیر و رو کردم خدای من این کجای
ذهنم قایم شده که بهش دسترسی نیست چشاشو که نیگاه کردم یافتمش با حالت تعجب میگم :نیره تویی؟بی شعور این چه بلاییه سر خودت آوردی
میگه خودمم چی کردم مگه
بهش دست میدم و می بوسمش احوال پرسیای معمولی میگم تغییر کردی افتضاح خودت رو انداختیا( البته از رو مزاح گفتم)
با تعجب میگه مگه چمه چیکار کردم میگم هیچی ازدواج کردی؟
-نه
+هنوز عقد کرده ای؟
-نه
+یعنی چی پس یعنی عروسی نگرفتی یا...؟
-نه یه چیزایی پیش اومد نشد
+چی؟؟
-بعدا سر فرصت واست تعریف می کنم احتمالا بهم بزنیم
شماره هدیگرو گرفتیم
و من یاد گذشته می افتم یاد یه روزایی که خوب بود یاد یه روزایی که بد بود و یاد یه روزایی که تلخ بود
یاد صبح های زود تو راهرو مدرسه وقتی با نیره روبرو میشدم محکم بغلم می کرد و می بوسیدم یکی دوتا سه تا ....
بوسه های صدا دار اونوقت صداشو نازک می کرد و به لحن بچگونه :صبح بخیر مامان ته خطی دلم واست تنگ شده مامانی
دیشب کجا رفته بودی منو تنها گذاشتی هااان ؟؟و...........مامانی تو دیگه دخترتو دوس نداری اره؟ اره خودم میدونم دوسم نداری
و.............یه قسمتاییش سانسور شد از بس دختر بی تربیتی بود:))
+روزگار تلخ و شیرینی بود گذشت گذشت چه خوب که گذشت
خیلی هم زود