::: خط خطی :::

۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است


حرفم نمیاد فقط


...عیدتون مبارک...



سال نو







ته خطی ...
۲۹ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۸ نظر

دیروز برنامه ریزی کرده بودم واسه خرید {دلم خرید میخواست}

صبح زود بیدار شدم و کارامو کردم

با داداش کوچیکه رفتم بیرون کلی پیاده راه رفتم

چیزی نزدیک 3-4کیلومتر 12به بعد رسیدم خونه

چیز خاصی هم نخریدم {یه سری وسایل شیرینی پزی ...همین}

ناهار رو اماده کردیم و خوردیم مامان قصد خرید داشت من هم همراش رفتم

{اخه بدجوری کفش جدیده رو میخواستم} 2نشده زدیم بیرون و 4به بعد برگشتیم .

کفش هم خریدم  میداد 42 با تخفیف شد 37 تومن

{کفش قبلیه رو 33گرفتم} این هم عکسش ...کلیک

{فک کنم پاشنه اش 10سانتی باشه خدا کنه نیمه گمشده من قدش بلند باشه

اصلا خوشم نمیاد با پوشیدن این کفشا قدم از اون بلندتر بشه :D}

وقتی برگشتیم خونه بابا و عمو خونه بودن مامان ازم خواست حلوا بپزم

{خیرات واسه اموات }

منم پختم بابا همون موقع قصد رفتن به نمایشگاه رو داشت واسه خرید آجیل و مواد غذایی

منو هم با خودش برم {البته بیشتر واسه کمک کردن }

تو نمایشگاه کلی چرخیدیم و خرید کردیم

{دستام زیر اون همه خرید و .....حسابی درد گرفته بود

فقط خداخدا میکردم زودتری تموم بشه }

8شب تموم شد و برگشتیم خونه شب هم که عمو و زن عمو خونمون بودن

و تا نصفه شب استراحت نداشتم

امروز هم از صبح افتادم تو کار شیرینی پزی...

خسته ام ولی هستم....


+دلم خرید میخواست ولی نه دیگه یه روز کامل از خستگی پوکیدم...

تا من باشم دیگه هوس خرید رفتن نکنم....


+واسه جواب آزمون هم رفتم حدسم درست بود گاوم مرده

اخه از 100نمره 33گرفتم {واقعا خسته نباشم}



ته خطی ...
۲۸ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر


جمعه با مامان و بابا رفتم خرید یه بازارچه نزدیک خونمون

تو فکر خرید یه کفش بودم اون کفشی که من میخواستم تموم شده بود

منم از یه جای دیگه یه جفت کفش خریدم {این}

امسال زیاد تو فکر خرید عید نیستم یعنی مثل هرسال نمیخوام همه چیز بخرم

چیزای ضروری و بس خوب کفش واسم ضروری بود {البته یه کفش مجلسی}

دیروز رفتم همون بازارچه وسایل سفره هفت سین بخرم

همینطوری که از جلو کفش فروشی رد میشدم چشم خورد به یه کفش

بدجور چشمو گرفت فروشنده میگفت تخفیف هم میده ولی من که کفش خریده بودم ....

تا اومدم خونه به مامان قضیه کفش رو گفتم

مامان هم گفت فردا برو بخرش {یعنی امروز} خوبه دیگه مامان خانم اجازشو صادر کرد...




ته خطی ...
۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر


اینقد که رو عنوان مطلب باید فک کنم رو خود پست فک نمی کنم


خیلی واسم سخته انتخاب عنوان....




ته خطی ...
۲۷ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

خونه تکونی


اگه گذاشتن من آپ کنم تا میام یه چیزی بگم مامان صدام میکنه

مگه خونه تکونی تمومی داره

اگه خدا بخواد فقط اشپزخونه مونده اون هم نصفه نیمه است

بعدش دیگه میرم سر وقت خرید 

موقع خونه تکونی که میشه از خدا یه خواهر میخوام {واسه کمک کردنا}

تک دختری دردسر داره باید کلی کار بکنی....


+خدارو شکر مامان قصد فرش شستن نداره {گذاشته واسه تابستون}




ته خطی ...
۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر