::: خط خطی :::

۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است


رفتم شرایط ثبت نام تو موسسه بوووووق رو بپرسم خانمه تمام موارد رو داشت تو ضیح میداد
پرسیدم

+: هزینه ثبت نام چقده؟؟

- : والا سال گذشته 900 بوده الا شده 500 که ما ماهی 50 ازت می گیریم........

{ افکار بنده وسط توضیحات خانمه}عهه چه ارزون 500تومن .. تصمیم داشتم وقت ثبت نام یکجا پرداختش کنم

همین که گفت ماهی 50 با خودم گفتم تف به 500تومن که عادم بخواد قسطی پرداختش کنه اخه 500هم پولیه

بعد تازه دوزاریم افتاد ...

+: یعنی 500هزار؟؟؟

-: بله عزیزم 50تومنش وقت ثبت نام می گیریم بقیشو تو 10 قسط بده حالا واسه تو یه تخفیف هم میدم

بنده خیلی تلاش کردم فکمو اون لحظه جمع کنم ولی چندان موفق نشدم.....

خانمه گیر داده که تا فردا پول رو بیار اسمتو بنویسم که فردا شب سایتا می بنده و....

فک کرد من خرم میخواست بکنه تو پاچم بررررو بابا من اگه 500هزار داشتم الا اینجا نبودم.....

رفتم یجا دیگه پرسیدم شرایطشونو منم که همش گوشه ذهنم گیر هزینه بود

+: اونوقت هزینه اش چقد میشه؟؟

-: تا سال پیش 500 بوده الا شده 300 ---- 150 موقع ثبت نام میگیرم بقیه اش رو بعدا ....

+: تا کی فرصت ثبت نامه؟؟

-: اگه امروز بیاری که خوبه نشد تا یکشنبه آینده نهایتا ....

خوب این شرایطش به مراتب بهتر بود ولی مشکل اینه که بنده الا فقط 500تومن دارم {اشتباه نکنیدا 500 تک تومن}

دیگه باس ببینم پدر گرام کی دست می کنه تو جیب مبارک...


+ 6قطعه عکس هم میخواد دیگه امروز برم عکس بگیرم {اخ که بدم از عکس انداختن میاد }



ته خطی ...
۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ نظر


دیشب تو اتاق نشسته بودم سر به سر داداش بزرگه و داداش کوچیکه میذاشتم

اصن دیشب کرمم گرفته بود داداشا رو اذیت کنم اینقد اذیتشون کردم که داداش بزرگه کلافه شد

میگه ته خطی بخدا یقتو می گیرم میندازمت بیرونا

میگم تو مال این حرفا نیستی:))

یهو بلند شد اومد گردنمو از پشت گرفت همونطور که نیشم باز بود خودمو انداختم

زمین و گردنمو از دست داداش درآوردم {هرکار کرد نتونست گردنمو بگیره}

یهو داداش کوچیکه اومد جفت پاهامو گرفت و به داداش بزرگه گفت دستاشو بگیر بندازیمش بیرون

داداش بزرگه هم دستامو گرفت بلندم کردن بردن بیرون بین راه بلند میگم

نه نامردا این جوانمردانه نیست خدایا منو بکن 100کیلو {دیدم فایده نداره زورشون زیاده}

 خدایا منو بکن 300کیلو نه خدا بکن 400 کیلو خدایا منو بکن 500کیلوووووو

تو پذیرایی انداختنم و بدو رفتن تو اتاق در رو هم قفل کردن

هر چی در زدم درو باز نکردن...


 + نااامردا اخه داداشه من دارم بی جنبه ها....



ته خطی ...
۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۶ نظر


دیشب داداش می گفت یه آقایی واسش تعریف کرده اگه وقت زلزله {همون لحظه که زمین می لرزه نه بعدش}

دستت رو بزنی زمین و 3تا سوره بخونی خدا بهت بهره میده

میدونید که بهره چیه؟؟

{بهره سر درد..کمر درد و...به این صورت که میتونید این مریضیا رو درمون کنید خیلی از اطرافیان اینطور بهره هایی دارن}

مامان ما می گفت قدیمیا گفتن همین که دستت رو بذاری زمین و مثلا بگی بهره سر درد کمر درد زردی {هرچی دلت خواست} کافیه

یه ساعت بعد {همون زلزله 10:35 دقیقه } تو اتاق دراز کشیده بودم که زمین شروع کرد به لرزیدن همه بلند شدن از خونه برن بیرون

یاد بهره افتادم نشستم دست به زمین کوبان خدایا بهره سر درد بهره کمر درد و.....عاغا ما کلی بهره گفتیم

خدا کنه بگیره ....:D

دیشب تا صبح این داش کوچیکه ما هی منو بیدار می کرد می گفت آجی داره می لرزه

بابا بیخیال برو بگیر بخواب اصن هم نمی لرزه....

باز نیم ساعت بعد همونو می گفت تا صبح پوستمو کند اینقد بیدارم کرد....

از صبح تا حالا خبری نیست ایشالا که خدا بیخیالمون شده ....



پ.ن :

میگن قدیما{20-30 سال پیش} تو شهر ما یه مرد جن گرفته

جن به مرد میگه منو آزاد کن بجاش هر چی بخوای بهت میدم

مرده هم به جن میگه : من بهره خورده پا میخام اینقد که تموم نشه

{خورده پا واسه مرد یعنی گوسفند و بز و ....}

از اونور خورده پا واسه جن یعنی شپش ....

هیچی دیگه مرد شپشو شد اینقد که تو کوه زندگی میکرد و کسی نمیتونست بهش نزدیک بشه و....


+ بنده همش حواسم بود که دارم چی میگم نکنه یه وقت یه چیز بگم تو دیکشنری خدا

یه معنی دیگه بده بدبخت بشم...:))))




ته خطی ...
۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر


نماز صبح رو خونده بودم 7 صبح بود خیلی خوابم میومد تصمیم گرفتم دوباره بخوابم 

در شیشه ای شروع کرده بود به لرزیدن {این یعنی زلزله اومده} منم فقط نیگاش می کردم

مامانم میگه: داره زمین می لرزه؟؟

با بی حاله میگم : عاره زلزله است

مامان و بابا بلند شدن از خونه زدن بیرون داداش بزرگه و کوچیکه رو هم خبر کردن رفتن رو تراس

از در خونه سرمو بردم رو تراس و نیگا می کنم ...

چشام از زور خواب باز نمیموند آروم برگشتم و سر خوردم تو رختخوابم بیخیال زلزله دلم فقط خواب می خواست

تا ظهر چند باری لرزیدیم خدا به خیر بگذرونه ...



ته خطی ...
۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر


دیروز با داداش بزرگه رفتم درمانگاه سپاه واسه دیدن یه دختر {شوهر خانم دکتر معرفی کرده بود }

در ورودی برادران - خواهران بود از طرف خواهران رفتم خانمه سرش تو کمد بود پرسیدم :قضیه چیه میگردید؟

گفت :نه با چه قسمتی کار داری؟؟

+درمانگاه

- اگه سوال داری بذار آقاتون بره بپرسه شما بمون تا برگرده

+نه کار دارم خو

- پس باید چادر بپوشی

+ ههههه شوخی می کنی؟؟

- نه خانم بدون چادر نمیشه یه کارت شناسایی بده بهت چادر بدم

+ فقط گواهینامه همرامه

- همون خوبه

گواهینامه رو گرو گذاشتم و یه چادر گرفتم خانمه گفت من کار دارم میرم یجایی اگه برگشتی و من نبودم

گواهینامه ات تو این کشو گذاشتم خودت بردارش چادر رو هم بذار همینجا

چادر رو اوردم تو محوطه همونجور که غر میزدم چادر رو باز می کردم ببینم سر و تهش کجاست {چادر ملی بود}

من: ای بابا مسخرشو درآوردن انگار چه خبره عادم واس درمانگاه رفتن هم چادر می زنه و.....

داداش هم مونده بود نیگام می کرد چادر رو زدم و باهم رفتیم درمانگاه {درمانگاه چی نبمه ساخت پر از گچ و سیمان و ..}

از در ورودی رد میشدم یهو خودمو تو شیشه دیدم میگم:اااه جون من ببین چقد بهم میاد عادم کیف می کنه

این داداش ما هم هی تایید می کرد و می گفت ته خطی قدت بلندتر شده ها خوشگل شدیا بهت میادا و.....

منم هرجا که کسی نبود و خلوت بود عین این ندید بدیدا با چادر مانور میدادم

هر وقت هم کسی از دور میومد بی حرکت میموندم کسی شک نکنه

به داداش میگم خدا وکیلی باحاله خوشمان آمد

برگشتنی خانمه اونجا بود وگرنه گواهیناممو برمیداشتم و با چادر میزدم به چاک {چیه خو خیلی خوشم اومد}

عاقا من هی میخواستم به این خانمه بگم ازش خوشم اومده اینو بده به من روم نشد :(((

تو ماشین داداش میگه :ته خطی خداییش خیلی ناز شده بودی میخوام واست یه چادر ملی بگیرم

نچ نمیخوام به خودت زحمت نده

مگه نگفتی خوشت اوده ازش؟؟

عاره گفتم ولی هواش از سرم پرید بعد هم این یکی خوش دوخت بود از چادر ملیا خوشم نمیاد..:D


+ این داداش بزرگه مصممه به هر طریقی شده بنده رو چادری و سپس طلبه نماید....


پ.ن : بادم رفت بگم دختره مورد پسند واقع نشد داداشم گفت به من نمیخوره پرونده بسته شد...




ته خطی ...
۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر