::: خط خطی :::

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

از همون اول جواب قطعی به پدر گرام دادم 

بابا میگه برادر بزرگمه و سخته واسم جواب رد بدم

و من تو کتم نمیره به خاطر دل کسی دیگه پا رو دل خودم بذارم

حالا طرف هر کسی میخواد باشه ...

کاشف به عمل اومد که خانواده هم زیاد میل و رغبتی به این وصلت ندارن 

فقط نمیدونم چرا منو تو این یه هفته تو منگنه گذاشتن و هی ....

امروز جواب نهایی رو به پدر گرام دادم و آب پاکی رو  ریختم رو دستشون

فقط نکنه یهو با عمو بمونن تو رودروایستی و بگن بله:))

----------------------

نشستیم سر میز ناهار میخوریم مامان میگه نظرت چیه؟

میگم نظر شما چیه؟

بعد از کمی جر و بحث بلاخره خانواده تفره رفتن رو میذارن کنار

مامان میگه والا من که میگم از نظر ظاهر و قد و قواره به تو نمیخوره

میگم پس چه جور ادمی به من میخوره؟؟

مامان با لبخند به بابا نیگا میکنه بابا میگه:یه پسر قد بلند چارشونه کمی هم تپل 

و خدا میدونه من با شنیدن این حرف ذهنم کجاها رفت (آیکون رویا و این حرفا)


+نیمه گمشده کجایی خودت رو با شرایط موجود وفق بده :))

ته خطی ...
۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۴۳ موافقین ۸ مخالفین ۱


کل دیروز رو نخوابیدم دیشب هم تا نزدیکای صبح بیدار بودم از بی حوصلگی ترانه گوش میدادم

و فک می کردم ...مدتهاست شبا راحت خواب نمیرم کی میخاد خواب نرمال ما برگرده خدا میدونه

این ترانه های گوشی بنده چرا اینقد غمگینه از دیشب فقط سه بار عاشق شدم

92 بار شکست عشقی خوردم اصن جونم دراومد...

دیشب داشتم فک میکردم بنده که میتونم راحت شیا رو تا صبح بیدار سرکنم دقیقا به درد

نگهیانی شیفت شب میخورم فقط نمیدونم الا حقوق و مزایای خوبی میدن یا نه


بعدا نوشت: روزی سه بار این مامان ما یقمونو جر میده که جواب خواستگارتو چی بدیم

حالا من هی میگم و اینا میگن دلیلت چیه با دلیل بگو

بنده چطور حرفمو تو این خونه به کرسی بنشونم چه فایده وقتی تصمیم رو به عهده

خود آدم میذارن و بعد وقتی جواب رو گفتی هی به دست و پات می پیچن ...

مثلا میخان نظر منو عوض کنن !!!

آدم نباس یه حرفی بزنه زد هم نباس ازش برگرده مگر در مواقع خاص و خاص و خیلی خاااص

+:باز این مامان ما شروع کرده نظر منو بدونه فک کنم میخان بندازنم تو رودروایستی

دلم میخاد سرمو بزنم تو دیوار مغزم بپاشه بیرون


ته خطی ...
۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ نظر


سلام خیلی وقته اینجا نیومدم و ننوشتم اینقدی که نمیدونم از چی بگم

دیگه مث گذشته ها حرفم نمیاد ولی هنوز هم اینجا رو دوس دارم باس یه گردگیری بشه

کل روزم به بطالت میگذره و دریغ از خوندن درس و یا حتی سر زدن به نت

دارم چیکار میکنم رو خودمم نمیدونم حالا بذارید یه دستمال و آب و جارو وردارم

اینجا رو تمیز کاری کنم بلکه بعدا حوصله ام بشه و حرفم بیاد

رفقا میدونید که دوستون دارم ؟؟



ته خطی ...
۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر