::: خط خطی :::

۴ مطلب با موضوع «اینا خوشیای زندگیه» ثبت شده است


دوستان عزیز بدی خوبی دیدین حلال کنین بلکه منم با آرامش برم....(چرا بغض کردین بابا سفر آخرت که نمیرم بعدا برمیگردم):D

 سال 93با همه بدیاش داره تموم میشه بهتر زودتر باروبندیلش رو ورداره گمشه بلکه 94با اتفاقای خوب بیاد 

خداکنه همه تو سال 94مشکلاتشون حل بشه زندگیامونم روبراه بشه

عیدتون پیشاپیش مبارک...





ته خطی ...
۲۸ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ نظر


با یکی از داداشا میرم خرید تو یه فروشگاه ورزشی دس میذارم رو دمبل و قیمت میگیرم

دوتا یک کیلویی {سر هم دوکیلو میشن}میگیرم تو دست تا سنگین و سیکیشون رو تست کنم

فروشنده میگه اگه قبلا کار کردین یک کیلویی و بالاتر بردارین اگه نه زیر یک کیلو بردارین و به مرور سنگین تر کنید

میگم قبلا کار کردم مدتیه کنار گذاشتم

داداش میگه هرچی فک می کنم می بینم اینا واسش زیاده آقا یه دوتا 250گرمی بیار واسمون

داداش ^___^

فروشنده ^___^

من o__O

آخه این داداش ضد حاله من دارم...

دوتا یک کیلویی قرمز گرفتم پولشونو هم انداختم گردن داداش تا دیگه منو دست نندازه...




ته خطی ...
۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

دلمه


عصری با مامان و بابا و داش کوچیکه رفتم بیرون میخواستم قسط داداش بزرگه رو از پای باجه بریزم به حساب

بعد از تموم شدن کارم رفتیم پارک بابا واسمون بستنی شکلاتی با شیرینی خرید خیلیهم خومشزه {خوشمزه} بود....

با بابا رفتم نمازخونه ی پارک نمازمو خوندم و دور پارک رو دوتایی پیاده روی کردیم

برگشتنی دیدم مامان تنها نشسته یه بشقاب دلمه هم کنارشه میگم مامان اینا رو کی داده؟؟

میگه اون خانواده کناری آوردن

قیافشون هم اشتها برانگیز بود فوری یکیشونو برداشتم نرم و خوشمزه {خومشزه}

تموم که شد بشقاب خالی رو یه دستمال کشیدم

و بردم دادم به یکی از خانما تشکر کردم و گفتم که واقعا خوشمزه بود

خدا از این همساده ها نصیب همه بکنه...:D

+عکس تزیینیه.....



ته خطی ...
۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

آش


آخه چرا من؟؟؟دیگه اشکام بند نمیاد چشام داره از شدت گریه می سوزه

ای بابا دستمالا هم که تموم شدن ...

کسی دستمال نداره مماخ دارم....{آیکون گریه با مماخ بالا کشوندن}

چرا تمام کارای سخت دنیا رو به من میدن و.......{آیکون کولی بازی }

اسباب گریه  و بعد از دقایقی نتیجه کار... {یاد فیروزه ای افتادم }

مراسم آش خورون داشتیم مامان یه قابلمه بزرگ آش درست کرده

من هم که بزرگترین کار ممکنه رو انجام دادم پیاز و نعنا داغ....:D

هر وقت آش داریم یاد 2نفر می افتم یکی حاجی یکی مهندس آرش {از بس آشخورن}

آش با پیاز داغ فراون می چسبه بنده هم که دیگه.....

بعد اتمام آش دیدم یه چند قاشقی از پیاز داغا مونده که ملتمسانه بهم نگاه می کردن

منم که دل رحم ...دلم نیومده دست رد به سینشون بزنم با اندکی نون خورده شدن....





ته خطی ...
۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ نظر