::: خط خطی :::

۷ مطلب با موضوع «روزانه نوشت» ثبت شده است


این روزا دلتنگم بیشتر از هر زمان و خدا میدونه که چقد دلم شاد بودن میخاد حس و حال این روزامو دوس ندارم 

بی هدف سرگردون حتی نمی دونم از زندگیم چی میخوام حس میکنم این حجم بی حوصلگی داره رو جسمم تاثیر میذاره

رفتم اما نرسیدم شاید هنوز نرسیدم اما این به معنی ناکامی نیست شاید دیرتر اما میشه میشه و لذت رسیدن به همه چی می ارزه

وبلاگ جان هیچ کدوم از برنامه های مجازی جای تو رونگرفت هیچکدوم به اندازه تو لذت بخش نبود 

دلم واسه دوستان مجازی تنگ شده عزیزانی که واسه من تنها دوستای دنیای واقعی بودن

خیلی ها رفتن خیلی ها دیگه نمی نویسن هرجا هستن شاد باشن همین کافیه 

خب قرار نیس دنیا همینجوری بمونه منم آدمی نیستم که کم بیارم فردا یه روز تازه اس 

 پس فقط لبخند بزن :)


ته خطی ...
۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر


سلام خیلی وقته اینجا نیومدم و ننوشتم اینقدی که نمیدونم از چی بگم

دیگه مث گذشته ها حرفم نمیاد ولی هنوز هم اینجا رو دوس دارم باس یه گردگیری بشه

کل روزم به بطالت میگذره و دریغ از خوندن درس و یا حتی سر زدن به نت

دارم چیکار میکنم رو خودمم نمیدونم حالا بذارید یه دستمال و آب و جارو وردارم

اینجا رو تمیز کاری کنم بلکه بعدا حوصله ام بشه و حرفم بیاد

رفقا میدونید که دوستون دارم ؟؟



ته خطی ...
۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر

از حرم امام رضا برمی گشتیم بریم خونه ای که اجاره کرده بودیم
می پرسه به نظرتون واسه شام چی درست کنیم؟
میگم فرقی نداره
می گه :کتلت یا ماکارانی؟
میگم : فرقی نداره جفتش خوبه ما ایراد از غذا نمی گیریم یه چیز درست کن خانواده شما دوس داشته باشن
میگه: واسه جفتش گوشت چرخ کرده نیاز داریم باید قصابی گیر بیاریم
با تعجب میگه :باورت میشه بعضی عادما ماکارانی رو با سویا درست می کنن؟؟!!!
نمیفهمم چطور خوششون میاد اینطوری ماکارانی رو میخورن...
میگم: ما هم اکثر اوقات با سویا درست می کنیم گاهی هم سویا با گوشت مخلوط می کنیم....
جا خورد فک کنم توقع داشت بگم اوه اره دیدی بعضیارو ........................
میگه: اره سویا مفید تره چربی و کلسترول هم نداره و.........
میگم:سویا خوشمزست به شرطی که بلد باشی مزه دارش کنی
چیزی نگفت
-----------------------------------------------------
یبار هم نشسته بودیم همین خانمه برگشته میگه
رفتیم یه جا مهمونی سالاد خیار و گوجه و پیاز دادن باورت میشه اخه این هم شد سالاد
میگم چیه مگه عیبش چیه
میگه اخه آدم که واسه مهمون اینطور سالادی درست نمی کنه
میگم حالا طرف اقوام تو بود یا شوهرت
میگه نگم بهتره تا بگم می فهمی کی منظورمه {بقیه حرفاش سانسور شد}
حس خوبی نداشتم نگرفتم منظورش چی بود ولی ته دلم ناراحت شدم
مگه آدم واسه مهمونش سالاد شیرازی درست نمی کنه
اصن اینارو میگن که چی بگن ما خیلی ...........
بیخیال
ناهار امروز ترکیبشون با هم خوشمزه بود







ته خطی ...
۰۸ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۹ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰ نظر


آدما نیاز دارن به همراه به دوست و همدم 

اگه ظرفیت دوستی با ادمایی متفاوت با خودت رو نداری از همون اول تو انتخابت دقت کن

تغییر دادن آدما سخته و چه بسا غیر ممکن قرار نیست همه مث تو باشن همونطوری که تو مث خیلیا نیستی

وقتی یکی رو به عنوان دوست یا .....انتخاب کردی با تمام خصوصیاتش بخواش 

سعی نکن تغییرش بدی وقتی که اون هم مث تو یه آدم عادیه صرف اینکه بعضی خصوصیاتش با سلیقه تو همخونی نداره




ته خطی ...
۰۸ مهر ۹۳ ، ۰۱:۱۲ موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰ نظر


میگن بدو ته خطی دیرت میشه ها

آماده شدم میرم دم در بلند میگم خداحافظ

مامان :خدا پشت و پناهت موفق باشی

داداش کوچیکه:خدافظ

میگم :ع کیفمو یادم رفت میرم تو اتاق کیفمو برمیدارم میگم من رفتم خداحافظ

مامان: بسلامت

داداش کوچیکه:بای

میگم :ع کفشامو نیردم میرم کفشارو میارم میگم الا دیگه خداحافظ

جوابی نشنیدم

--------------------------------------------

تو ماشین نشستم میگم :ع دیدی یادم رفت دسمال کاغذی بیارم دستمال باهاته ؟

{آخه عادم سرماخورده بی دستمال بیرون میره}

میگه :فک کنم یه دسمال مماغی تو جیبم باشه بذار بهت بدمش

میگم: اوق حالم بد شد

میگه :بابا مگه چیه من باهاش یه مماغ پاک کردم تو هم که میخای همون کار رو بکنی اوق نداره که

ماشین رو تو کوچه نیگه داشت پیاده شده تو جیباشو می گرده نبود

میگه بفرما اینقد ناشکری که همون مماغیه هم گیرت نیومد

نشست تو ماشین دس کرد تو جیب پیرهنش یه دستمال پیدا کردگرفت طرفم

-:بیا

+:دماغیه؟

-:نه تمیزه ولی خیلی وقته تو جیبمه کهنه به نظر میاد

گرفتمش دیگه از هیچی که بهتر بود

تو راه شروع کرده بلند بلند دعا می کنه

-:خدایا خداوند متعال التماس می کنم اینبار ته خطی قبول بشه خودت کمکش کن خدابا خودت بهم رحم کن

چند وقت دیگه زمستونه سرده حوصله ندارم صبح زود بکوبم تا اون سر شهر

خدایا واسه رفاه حال منم شده کمکش کن اینبار امتحان قبول بشه

+: امتحانام همیشه آخر هفتست تو هم که چند وقت دیگه میری کرمانشاه نیستی منو ببری بابا باید ببره

-: دیگه بدتر خداوندا خودت بخاطر رفاه و آسایش پدرمون ته خطی رو قبول کن

تا اونجا دعا کرده بلکه پاش از فنی حرفه ای ببره

--------------------------------

امتحان تموم شده می بینم تو کوچه روبرو حوزه امتحان داره قدم میزنه میرم طرفش

میگم :به نظرت آزمون بعدیش کی میشه؟؟:)))

میزنه پس کله ام میگه :برو سوار شو پر رو خجالت نمی کشی تو

میگم: خو سخت بود

میگه :با این مغزت میخا دانشگاه هم بری:))

-------------------------------

تو خونه شاکی میگم اصن من این مدرک فنی رو نمیخام اصن اینبار قبول نشم دیگه امتحان نمیدم

بابا :حیف اون همه پول که هربار من واسه امتحان تو میدم

مامان :تو غلط کردی باید مدرکش رو بگیری


+ الا معلوم شد که امتحانو گند زدم یا نه....



ته خطی ...
۰۴ مهر ۹۳ ، ۰۰:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ نظر