::: خط خطی :::

۱۱ مطلب با موضوع «چرندیات ذهن» ثبت شده است

طبق معمول میرم تو رختخواب و گوشی به دست با هندزفری تو گوش اینستاگردی خیلی بی هدف اون ذره بین کوفتی رو میزنم و کلیپ هایی که به نظرم جالب میاد رو باز می کنم گاهی هم عکس البته عکس هایی که نوشته ای روش داشته باشه واسم جالب تره اینستا هم مدتیه خز شده دیگه شورشو درآوردن هرجا میری دروغ و دروغ و دروغ آدمایی که هر کدوم واسه اهدافشون به یه سری آدمای دیگه تهمت و افترا میزنن اکثرا به دین به معصومین و امامان بعضیا به فلان مسئول و به فلان اقلیت و به فلان آدم مشهور و .....
 اینجور نوشته هارو بهتره نبینی یا نخونی تو کامنتا پر از فحش و ناسزا آدمایی که واسه خودشون یا خانوادشون حرمتی قائل نیستن و فحاشی میکنن در مقابل یه اشخاصی هم پیدا میشه که جوابشون رو بده و از خجالت ناموسشون دربیاد ....واقعن چرا دختر پسرای ما اینجوری شدن این فحاشیا فقط مختص پسرا نیست درسته اکثرا پسر هستن اما بین اینا هستن دخترایی که از صدتا پسر رکیک تر حرف میزنن...
بگذریم اصل حرفم این نبود چراغ اتاق رو خاموش می کنم به اینستاگردیم ادامه میدم ...رقص هماهنگ جنیفر لوپز با طرفداراش نمیدونم خوب داره می رقصه یا نه با اینکه نگاه می کنم اما افکارم یجای دیگس اصلا من چرا باید این وقت شب با دیدن این چیزا خودم رو سرگرم کنم هم سن و سالای من الا هر کدوم سر خونه زندگیشون هستن و شاید قبل خواب به اینکه واسه فردا ناهار چی بپزن فکر میکنن و من اینجا تک و تنها باید خودمو با این مزخرفات سرگرم کنم
 یه حشره کوفتی جلو تصویر رو گرفته همش رو صفحه می چرخه شاید اونم میخاد برقصه حالا دیگه کلیپ رو نگاه نمیکنم چشام دنبال حشره اس کلافه انگشتم رو میذارم رو صفحه گوشی و حشره خیلی آروم له میشه با یه پا آویزون مونده رو صفحه ...
بازم میرم تو فکر اینکه میخوام با زندگیم چیکار کنم اصلا خودمم نمیدونم چی از این زندگی و از این دنیا میخوام خیلی حرفا میاد تو ذهنم دلم نمیخاد با یه سری واقعیتا کنار بیام خودمو میخوام بزنم به کوچه علی چپ یه حشره کوچیکتر اومده رو صفحه اونم داره جلو چشام می رقصه و مانور میده اینبار زودتر از قبلی انگشت میذارم رو صفحه و به سرنوشت قبلی دچار میشه ...
حالا دیگه حتی نمیدونم میخام به چی فکر کنم از اینستا اومدم بیرون و زل زدم به صفحه گوشی به دوتا حشره ای که رو صفحه دور از هم حلق آویز شدن ....
از بیرون صدا میاد دارن عروس میبرن ...
ته خطی ...
۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۵۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر



ما که چند وقتی بود کلا خسته و درب داغون بودیم حالا یا هوای بهار نساخته بود یا ما افسردگی گرفته بودیم یا دلایل دیگه ای که واسمون ناشناخته اس

از دیروز به این حال و احوال سرماخوردگی هم اضافه شده سرماخوردگی همراه با بدن درد ضعف سرگیجه سیاهی رفتن چش گلو درد و ......

 اصن دوس ندارم جوون مرگ بشم خیلی از آرزوهام مونده

ما خودمون رو گرفتیم به دوا درمون من درآوردی عسل و لیمو ،شربت دیفن ،آویشن دم کرده ،شربت آویشن (الا یادم افتاد خوردم) و....

که ظاهرا هنوز هیچکدوم از خودشون حرکتی نشون ندادن عاقا مگه آدمی که بیمار شده همش خواب نیس ؟؟ پ خواب من کووو

دیشب که تا 3خوابم نبرد امروز هم خواب به چشممون نیومد الا هم که، اصن مگه شربتا خواب آور نیستن چرا اخه چراااا

من الا نباس از بیکاری و بی خوابی اینجا باشم الا باس خواب چهارمین پادشاه رو ببینم گلو دردای من خرن درد از گلو شروع میشه میکشه به اطراف

 میزنه به گوش بعد کل صورت دماغ و چشم  نمیدونم چرا مدت هاس دوس ندارم دکتر برم

 هر وقت هم حالم شدیدا خراب باشه (از اون دم مرگیا) خیلی خودم رو زحمت بدم تزریقاتی خانم کریمی دوتا پنی سیلین

بعد میگه فردا هم بیا برات بزنم یکی دیگه میگم نه توروخدا با همینا سر و تهش رو هم بیار حوصله ندارم دوباره بیام میکنتش سه تا

 خدایا نصفه شبی زده به سرمون چرت میگیم کاش بریم تو یه خواب زمستونه الا تا فردا لنگ ظهر 




ته خطی ...
۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

مثلا آهنگ غمگین گذاشتی چند ساعت هم هی گریه کردی بعد پا میشی یه آهنگ جدید play میکنی

《تو برای من همون عشق پاک سابقی تو هنوزم عاشقی میدونم ... خیره شو به رو به من قید چی رو میزنی تو که دل نمیکنی میدونم》

 با ریتم بخون

بعد هم با این آهنگ کلی می رقصی اصنشم مهم نیست ریتم رقص نداره

چند دقه بعد هم ترجیح میدی یه گوشه بشینی و همینطوری که آهنگ پیشم بمون پاشایی رو گوش میدی گریه ات رو ادامه بدی دیونه هم نشدم ...

برادر و خواهر بسیجیا که از اینجا رد میشن فتوای حرام بودن رقص و این حرفا ممنوع حوصله ندارم

ته خطی ...
۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۴۳ موافقین ۲ مخالفین ۱


کل دیروز رو نخوابیدم دیشب هم تا نزدیکای صبح بیدار بودم از بی حوصلگی ترانه گوش میدادم

و فک می کردم ...مدتهاست شبا راحت خواب نمیرم کی میخاد خواب نرمال ما برگرده خدا میدونه

این ترانه های گوشی بنده چرا اینقد غمگینه از دیشب فقط سه بار عاشق شدم

92 بار شکست عشقی خوردم اصن جونم دراومد...

دیشب داشتم فک میکردم بنده که میتونم راحت شیا رو تا صبح بیدار سرکنم دقیقا به درد

نگهیانی شیفت شب میخورم فقط نمیدونم الا حقوق و مزایای خوبی میدن یا نه


بعدا نوشت: روزی سه بار این مامان ما یقمونو جر میده که جواب خواستگارتو چی بدیم

حالا من هی میگم و اینا میگن دلیلت چیه با دلیل بگو

بنده چطور حرفمو تو این خونه به کرسی بنشونم چه فایده وقتی تصمیم رو به عهده

خود آدم میذارن و بعد وقتی جواب رو گفتی هی به دست و پات می پیچن ...

مثلا میخان نظر منو عوض کنن !!!

آدم نباس یه حرفی بزنه زد هم نباس ازش برگرده مگر در مواقع خاص و خاص و خیلی خاااص

+:باز این مامان ما شروع کرده نظر منو بدونه فک کنم میخان بندازنم تو رودروایستی

دلم میخاد سرمو بزنم تو دیوار مغزم بپاشه بیرون


ته خطی ...
۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ نظر


این روزا فکرم مشغوله کار خاصی هم نمیکنه با این حال نمیدونم کدوم گوری گیر کرده

رفتم وب یکی از دوستان یهو یاد خانم مهندس افتادم همینطور دلم خواست بهش سر بزنم

تو لیست دوستانشو نیگا کردم خانم مهندس نبود با خودم گفتم حتما تو وب حاجی لینکش هست

رفتم اونجا تو لیست دوستان حاجی هم نبود بعد تو کامنتای حاجی گشتم و از طریق یکی از کامنتا رفتم وبش

بعد تازه یادم افتاد تو لینکای خودم همیشه بوده و هست

اصن لازم به این همه گشتن نبود...

حال و اوضاع فکریم خوب نیست.....



ته خطی ...
۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰