1- مهمونی به خوبی و خوشی تموم شد خوش گذشت دختر عمو کتابارو واسم آورد
اما 2-3تاشون کمه و حالا بنده کاسه چه کنم گرفتم دستم که بقیه رو از کجا گیر بیارم
2-دیشب رفتیم پارک یه غرفه کتاب اونجا بود هرچی تو کتاباش گشتم یه چیز به درد بخور گیر نیاوردم
گلستان..بوستان..نیما یوشیج و....به سلیقه من جور در نیومد فقط اینو تونستم بگیرم اونم واسه اینکه
بدجور دلم هوس کتاب کرده بود ..یه کتابچه هم داداش کوچیکه گرفت و پولش هم از جیب بنده رفت...
قبل پارک یه سر هم به شهر کتاب زدم تا چندتا رمان بگیرم بسته بود...
3-امروز صبح شروع کردم مثلا درس بخونم بعد فهمیدم برنامه درسی که اون خانم مدیر واسم نوشته بود
رو گم کردم هرچی هم گشتم نبود ..واقعن خسده نباشم با این هوش و حواس
امروز یه کم درس خوندم در حد 20 صفحه اصن هم خوب نیست کمه کم...
4- چند وقته حس خوبی ندارم زود خسته میشم بدنم حسابی کوفتست ... اصن خوردم
صبح ها به یه بدبختی از جام بلند میشم انگار تریلی از روم رد شده و استخونام صدا میده
نمیدونم چه مرگمه مدتیه بنیه ام ضغیف شده..
دیروز هم یه افسردگی زودگذر خر اومد سراغم بعد دلم خواست با یکی حرف بزنم
طبق معمول کسی پیدا نشد
دیگه........همینا