::: خط خطی :::

۲۵ مطلب با موضوع «گاهی» ثبت شده است


امروز استارت کار رو زدم از مدت زمانش راضی نیستم

کمه اما باز از هیچی بهتره

دعا کنید ادامه دار باشه

واقعن دلم میخاد درست بشه



ته خطی ...


این تست  رو امروز تو وبلاگ گلسا دیدم

اینم نتیجه تست من اینجا {دیمیتر}

جالب بود خیلی از خصوصیاتی که گفته شد درست بود


_____________________________________________

اسطوره دیمیتر:

دیمیتر که رومیان او را با نام سرس(به معنای حبوبات) می شناسند، خدابانویی با موهای طلایی گندمگون در جایگاه خدابانوی غلات، و مادر پرسفون، ادامه دهنده نسل خدابانوانی بود که مظهر باروریند. او در مقام خدابانوی غلات، باعث و بانی فراوانی طبیعت است. دیمیتر در اسطوره بخشاینده ترین خدابانو بود.
روزی دخترش، پرسفون جوان و معصوم مشغول چیدن گل در دشت و دمن بود که توسط هادس و با همکاری پدرش زئوس دزدیده می شود.
پس از این واقعه دیمیتر شنل سیاهی را بر روی دوش خود افکند، و مانند پرنده ای که در سرزمینهای خشک و بر روی دریاها پرواز کنان در جستجوست، بر روی زمین به جستجوی دخترش پرداخت. دیمیتر وقتی به خیانت پدر فرزندش و سایر خدایان پی برد خیلی عصبانی شد. او به هیچ چیز اجازه باروری نداد تا اینکه پرسفون برگردد.


______________

 + هرکی پرسفون رو دید زود پس بیارتش...زئوس رو هم دیدین بگین بیاد کارش دارم خائن رو



ته خطی ...
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر


امروز اومده بود شهرمون نمیخواستم برم

رفتنم ناخواسته بود...

رو یه تابلو نوشته بودن :" چراغ شو تارم خوش اومای"

هه هه مردم چقد خوش خیالن...


ته خطی ...
۲۸ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

اومدم وب همینطوری ....دلم پر بود دلم خواست کمی درد دل کنم و بحرفم
حرفایی که تو ذهنم میومد رو نوشتم {تو یه پست}
ولی دوس نداشتم کسی نوشته هامو بخونه
 عاغا نمیدونم چی شد نوشته هام شد 17-18خط
تمام مشکلات و دردای این چند روزمو خالی کردم اون تو {خصوصی بودنا}
بعد نمیدونم چی شد بجا ذخیره پیش نویس اشتباهی انتشار رو زدم
حالا بد شانسیش اونجاییه که قبل اینکه بخوای گندی که زدی رو جمع کنی
 سیستمت ری استارت بشه
سیستم از هوش رفت تا بتونم به هوش بیارمش و بیام وب و گندمو درست کنم 5دقه ای گذشت
7 نفر آنلاین...
اخه این هم شانسه که من دارم هیچوقت خدا 7نفر اینجا با هم آنلاین نیستن
درست زمانی که من گند میزنم باید اینجا شلوغ بشه عایا؟؟

+پست مربوطه به کل از صفحه روزگار محو شد
خب کاریه که شده ما نیز دیگر به روی مبارک خود نمی آوریم....

+حالا من آپ کردم اگه 7نفر آنلاین شد قسم میخورم دست راستمو قطع کنم...
امیدوارم اشخاصی که نوشته هامو دیدن این طرفا پیداشون نشه...:D


ته خطی ...
۱۴ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

دلمه


عصری با مامان و بابا و داش کوچیکه رفتم بیرون میخواستم قسط داداش بزرگه رو از پای باجه بریزم به حساب

بعد از تموم شدن کارم رفتیم پارک بابا واسمون بستنی شکلاتی با شیرینی خرید خیلیهم خومشزه {خوشمزه} بود....

با بابا رفتم نمازخونه ی پارک نمازمو خوندم و دور پارک رو دوتایی پیاده روی کردیم

برگشتنی دیدم مامان تنها نشسته یه بشقاب دلمه هم کنارشه میگم مامان اینا رو کی داده؟؟

میگه اون خانواده کناری آوردن

قیافشون هم اشتها برانگیز بود فوری یکیشونو برداشتم نرم و خوشمزه {خومشزه}

تموم که شد بشقاب خالی رو یه دستمال کشیدم

و بردم دادم به یکی از خانما تشکر کردم و گفتم که واقعا خوشمزه بود

خدا از این همساده ها نصیب همه بکنه...:D

+عکس تزیینیه.....



ته خطی ...
۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ نظر