088. حوصله
امروز امتحان فنی حرفه ای داشتم ساعت 6 بیدار شدم درس خوندن
{نصف کتابو هم بزور خونده بودم}
تا 7 و ریع بعد دست به کار صبحانه شدم و آماده شدن حالا شده 20دقه به 8 تازه
به داشم میگم من تا یه ربع به 8 باید سر آزمون باشم هیچی دیگه صبونه نخورده رفتیم
{حواسم کجا بود خدا میدونه}
محل آزمون اون سر شهر حاجی {داداش بزرگه } انگار ماست خورده با 50تا میره
{دیگه زیادش 50 بود}اینقد حرص خوردم ولی در سکوت کامل بودم
میگم بابا بگاز دیر شده ..میگه سرعت قانونیش همینه توی شهر که نباید تند رفت و...
{حالا اون شب از پارک برگشتنی اونقد گاز میداد به این ماشین و ویراژ رفت که داشت
زیرو روش می کرد امروز شانس من قانونمند شده...خوشم به داش دومیه
تو حالت عادی انگار تو جت نشستی وای بحال وقتی که بش بگی دیرمه بدو }
میگه : ته خطی اول یه دور سوالاتو بخون تمرکز کن و......
میگم:بیخیال بابا ببین اصن میرسم یا نه بعد بگو
8 و 10 دقه رسیدم دیگه داشتن تست میزدن رفتم تو
خانمه میگه :خانم دیر اومدی حالا شماره صندلیت چنده؟
میگم :26
رفته پیداش کرده {یکی دیگه اونجا نشسته}به طرف میگه
خانم اینجا جای شما نیست اشتباه نشستی
دختره وا رفت خانمه رفت کنار یه مراقب دیگه
بهش گفت:این خانم {اشاره به بنده}شماره 26 ولی یکی دیگه جاش نشسته
خانم جدیده گفت:ببینم شمارت
کارتو دادم دستش گفت:خانم شمارت 168 چرا میگی 26؟؟دنبالم بیا
منم به روی مبارک نیاوردما :D
{همیشه سر همه امتحانا همینطوریه اون شماره که با خودکار بالاش می نویسن رو
میگم
نه اون شماره پایینی که نوشته شماره صندلی اصلا هیچوقت کارت ورود به جلسمو کامل نمیخونم}
رفتیم میگه اون صندلی رو ببین خالیه فک کنم اونه
همون صندلی بود ولی شمارش 122 بود ای تو روحشون با این شماره زدنشون گیج شدم
امتحان بهتر از اون چیزی بود که فکرشو می کردم {از 40 سوال 17 تاشو مطمئنم درسته}
بقیشو هم 10-20-30-40 کردم و زدم :D
+مامان و بابا گفتن قبول نشم پوستمو می کنن بی تارف
قالی بافی بلدی؟ آفرین! :)