::: خط خطی :::

۱۱ مطلب با موضوع «مخاطب» ثبت شده است


دیشب خواب دیدم ازدواج کردم البته نمیدونم طرف کی بود حتی اسمشو هم نمیدونستم

{خیلی خوش تیپ بود ....}

+فک میکنید قراره بمیرم؟؟نیست میگن خواب ازدواج یعنی مردن واس همین میگم

امروز ظهر خواب دیدم تو یه خونه بودم یه پسری هم بود خیلی خودشو می گرفت

از خونه زدم بیرون پسره هم همزمان اومد بیرون یه زیر چشمی با خشم نیگام کرد و رفت

یهو یکی صدام کرد سرمو برگردوندم دیدم یه پسره دم در یه خونه وایساده منو نیگا می کنه

رفتم روبروش وایسادم میگه: عزیزم خوب شد اومدی شام چیزی نداریم؟؟

من: هاااا چی ؟؟؟؟

میگه:بیا بریم تو داداشت واسمون ماهی فرستاده واسه شام آمادشون کنیم

مامان رو دیدم واسش دس تکون دادم اومد پیشمون

پسره میگه مامان جان بریم تو ...

مامان:نه اشکان خونه کار دارم

من:بریم دیگه مامان داداش ماهی گرفته همینو درست می کنیم تا بابا هم بیاد کنار هم باشیم...

{یه قابلمه پر ماهی فیله شده و تمیز تو دست پسره بود }

هیچی دیگه از خواب پریدم

+ پسره خیلیییی خوش تیپ بود تازه خونش هم بزرگ و ویلایی ته یه باغ بزرگ 

من از دیشب تا الا دو بار شکست عشخی خوردم ...من اشکانمو میخاااام...

+ یکی به من دستمال بده آب مماغ داررررم...


جدی نوشت :{همیشه یکی از فانتزیام این بود که اسم نیمه گمشدم اشکان باشه فامیلیش هم راد}

دیونه هم خودتونید:D



ته خطی ...
۱۷ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ نظر


چند روز پیش که خونه دایی بودیم نشسته بودم یه گوشه

خاله کوچیکه هم با فاصله کمی روبروم نشسته بود

نیگاش کردم با چشم بهم اشاره داد که برم جفتش بشینم

نشستم جفتش همینطوری که روبرو رو نگاه میکردیم...

خاله:چطوری؟

من:خوبم

خاله:چند وقت دیگه میخوام بیام خونتون

من:خوب بیا

خاله:میخوام با فامیلم بیام

من:فامیلت کیه؟؟!!!

خاله:به تو چه

من:خوب بگو دیگه

خاله:تو نمیشناسیش

من:پس چرا به من میگی

خاله:میخوام بیارمش خواستگاری تو

من: {سکوت}

خاله:بیارمش؟؟؟؟؟

من:نکنه این هم مثل قبلیه که آورده بودی؟؟

خاله:نه در ضمن مگه قبلی چش بود؟

من:چش نبود گوش بود....

خاله:نه بگو خوب چش بود؟؟{عصبانیت}

من:هیچی فقط تو اون 6ماهی که خواستگار بنده بود بابا 10بار رفت تحقیق

همه فقط می گفتن پسره رو که نمیشناسیم اما باباش خیلی مرد خوبیه اینقد

که من داشتم خر می شدم برم زن باباش بشم....

خاله:{خنده از اعماق وجود} حالا این یکیو بیارم یا نه؟؟

من:چه می دونم تو هم با این فامیلای عتیقه ات....

خاله:خیلی خب حالا بذار زیر نظر گرفتمش پسر خوبی بود میارمش

من:{سکوت}

خاله:حالا شوهر می کنی یا نه؟؟؟

من:اگه آدمیزاد باشه چرا که نه هر چند چشم ازش آب نمیخوره...


روز بعد تو خونه دایی.....خاله هراسون اومد پیشم

خاله:به مامانت گفتی؟؟؟

من:چی رو؟؟

خاله:همون که بهت گفتم رو

من:قضیه کادو رو؟؟؟...

خاله:نه فامیلمو میگم

من:نه نگفتم .. بگم؟؟!!!

خاله:نه بگی با من طرفی فعلا چیزی به کسی نگو...

من:چششم...


+از بس دخمل خوفیم به کسی نگفتم حتی شما....

+پارسال خاله یه پسر آورد خواستگاریم {دوست و همکار شوهرش بود}

کارمند شرکت نفت 15شبانه روز خونه بود و 15 شبانه روز سرکار هیشکی

هم پسره رو درست و حسابی نمیشناخت فقط از باباش تعریف می کردن منم دیدم اینطوری

فایده نداره در ضمن 15روز تنهایی تو خونه سر کردن عذابه البته پدرش ضمانت کرده بود

که در غیاب پسر همه جوره هوای منو داره اما.....

بیخیال بابا مگه میشه 6ماه از سال رو آویزون خونه خانواده شوهر یا خانواده خودت باشی...

به قول داداش دومیه آدم با یه کارگر ازدواج کنه بهتره چون می دونی شب برمی گرده خونه....


+دوس ندارم تو زندگی سربار کسی باشم.....



ته خطی ...
۲۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ نظر


فقط میدونم تنهایی خر است


خو چرا یکی نمیاد که بمونه و نره......


+تو روحت یعنی الا کدوم گوری هسدی.....

ته خطی ...
۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹ نظر

از بیکاری رفتم وبگردی تا رسیدم به یه وب

طرف هرچی دلش میخواد پشت سر مادر شوهرش صفحه گذاشته

حالا نمیگم کدوم وب شرش نیاد دعوا..هه هه

اخه خدا جون چرا همچین موقعیتایی رو میدی به این ندید بدیدا

یه مادر شوهر بده به من {البته با پسرش }

تا به همه یاد بدم رفتار کردن با مادر شوهر چجوریه.....


+البته من که اصلا قصد ازدواج ندارم من باب آموزش واسه دوستان میگم....



ته خطی ...
۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ نظر

یه مخاطب هم نداشتم تو اینطور روزی بیاد دیدنم و بگه
گلم
عشقم

نفسم
روزت مبارک....

البته با کادو....
اصلا هیچ معلومه این نیمه گمشده من کدوم گوریه
اگه بدونم امروز واسه کدوم خری {بجز مامانش}
کادو خریده قلم دستشو خورد میکنم...
-------------------------
امشب پدر گرام واسه مامان گل گرفت
و یکی هم واسه دخمل خونه {یعنی من}

+درد بابام به جونت الاغ این وظیفه تو بودا....

ته خطی ...
۳۱ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۰۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹ نظر