این روزا حوصله حرف زدن ندارم ولی تو ذهنم غوغاست ...
دیگه حوصله توضیح دادن هم ندارم اصن به جهنم که...
+ حس و حال نوشتن هم ندارم
این روزا حوصله حرف زدن ندارم ولی تو ذهنم غوغاست ...
دیگه حوصله توضیح دادن هم ندارم اصن به جهنم که...
+ حس و حال نوشتن هم ندارم
**********************************
**************************
*****************************************
+********************************
{متن این پست بنا به دلایلی حذف شد}
گذرا رفتم تو یه وب
نام پست: اس بازی امروز منو احسان {حالا بیخیال مکالمشون بعضی جاهاش خاک بر سری بود}
دو پست پایین تر نام پست:دعوای امروز { مهدی امروز باهام یه دعوا حسابی کرد}
یه پست پایین تر نام پست:تولد
{مهدی فهمید با محمد دوست شدم انقد سرم غیرتی شد انقد سرم داد زد منم .......}
پست بعد نام پست: من مهدیمو میخوام
{بچه هانمیدونم حسمو چجوری بگم اما تا الان باخیلیا بودم ابراهیم .میلاد
.احسان(هنوباهمیم)محمد. رضا .کوروش و...(لامصبااسماشون یادم نی) اما با
هرکدوم ازاینا ک بودم بازتهش دلتنگ مهدی میشدم}
تو تمام پستاش یه اسمی از اینا بود
نام پست:منو بابام ته پستش نوشته {تعجب نداره ک تو این پستم اسمی از هیچ پسری نیوردم}
جالبه این دختره 19 سالشه.....
جالبتر اسم وبشه {منو تنهاییام .شما همه}
اگه این تنهاست پس ماها چی هستیم دقیقا.....
+هنگ کردم ترجیح دادم بیشتر از اون تو وبش نمونم....
+صوبتی ندارم اصلا ..............بیخیال