::: خط خطی :::

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است


دیشب با مامان و داش کوچیکه و داش بزرگه رفتیم پارک

به صرف آب طالبی و بستنی سنتی با کیک خونگی...

تو پارک نشسته بودیم یهو یه خانواده نشستن کمی اونطرفترمون {2-3 متر}

چشم خورد به پدر و مادرش شناختمشون ولی باز به خودم گفتم نه اونا نیستن

از دور که میومد یه لحظه نیگاش کردم فقط 1 ثانیه خودش بود باز با خودم گفتم نه اون نبود

پشت به من هم نشسته بودیم ولی نمیدونم چرا برمی گشتم تا از بودن خودش مطمئن بشم

چند دقه بعد برگشتم نیگاش کردم دیدم برگشته و زل زده تو چشم همون قیافه همیشگی

فقط لباساش عوض شده بود همون طور لاغر مث قبل موهاشو تیکه تیکه انداخته بود تو پیشونیش

برق نگاش از زیر همون لایه مو معلوم بود تلقی نگامون فقط چند ثانیه بود شاید 3-4 ثانیه

سریع نگامو ازش گرفتم و رومو برگردوندم تپش قلب گرفته بودم حس خاصی داشتم

نمیدونم ترس دلهره خشم یا....

 با دیدنش یاد گذشته افتادم یاد خاطراتی که با دیدن اون دوباره یادآور میشه یاد نامردیاش


+ باز همون رو دیدم....




ته خطی ...
۰۴ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر


پنج شنبه شب رفتیم بام شهر به صرف دلمه {بام شهرو که یادتونه ؟؟} اینجا

دیگه عکس اونجارو نذاشتم

جمعه هم با اکیپ همیشگی رفتیم آبشار بیشه...

به جون خودم هر کی بیاد لرستان و آبشار بیشه نره نصف عمرش برفناست

بیشه 60 کیلومتر از خرم آباد فاصله داره 2-3 کیلومتر مونده به بیشه کنار رودخونه نگه داشتیم

به صرف ناهار چای و هندوانه جای خوش آب و هوا و خنکی بود {آبش سرد بود سرد}


{این عکس از بالا گرفته شده } کنار جاده


{ابتدای رود}

کنار رودخونه از این ملخا زیاد داشت {ملخن عایا؟؟} نمیدونم چه حشره ای هستن

اما مث ملخ می پریدن نامردا هدفمند هم می پریدن یعنی به عقب به چپ و راست و....

دقیق خودشونو مینداختن بغل آدم بزرگ هم بودن تا میخوردن بهت چلپ صدا میداد...

{این یکی یه دونه از پاهاش قطع شده}

ساعت 4 از رودخونه زدیم بیرون به طرف بیشه...


این هم ابتدای بیشه تو پارکینگ پارک کردیم این رودخونه از طرف درود به طرف آبشار میره

{که البته آبشار از این رودخونه تشکیل نشده }

این رودخونه میفته سمت چپ جاده و آبشار


  سمت راست جاده و رودخونه این پل قرار داره که روش ریل قطاره
قطار از تهران به اهواز و بلعکس ...هموطنان خوزستانی این موقع سال {بهار و تابستون}
خیلی اینجا میان و بیشتر اوقات یه هفته و گاهی بیشتر می مونن...
روستا یا همون بخش {سپید دشت} جای اسکان داره تو کمپ اسکان پر از آبهای رونیه که تو
کانال و جوی ریختن که به آبشار وصل میشه ...
این روستا دقیقا بالای آبشار ایجاد شده اما از پایین وقتی نیگا می کنی
 چیزی از روستا معلوم نیست {به خاطر انبوه درختاش}

از طریق این پل و جاده روبه روش میرید به طرف آبشار

عکس از روی پل گرفته شده { آب از بالای رودخونه میاد}

امتداد رودخونه به طرف آبشار {عکس از روی پل}




دوستان بابت وجود تصاویر مورد دار توی عکسها پوزش می طلبم نیست اونجا جای
شنا بود سخت می شد اینا رو سانسور کرد
{البته سعی کردم از اون بد بداش نیفته }:D







اون شخص زیر آبشار رو مشاهده می کنید؟؟؟؟
 من با دیدن این شخص یاد فانتزی حاجی می افتم

//bayanbox.ir/id/8840173315157511730?view

//bayanbox.ir/id/6467404402224999430?view

//bayanbox.ir/id/1966682767222208331?view

میخواستم از محمد پارسا عکس بگیرم میگم :محمد واسه عمه ژست بگیر

ژستشو نیگا...:D

//bayanbox.ir/id/5292423749046693305?view

//bayanbox.ir/id/2275328893305187539?view

اینو هم کنار آب تو خشکی گرفتم ...

عصر هم تو راه نگه داشتیم کنار یه باغ گردم زیر درختای گردو به صرف هندوانه

دیگه شب برگشتیم خونه ...

//bayanbox.ir/id/4115164608908393342?view

 


ته خطی ...
۰۲ تیر ۹۳ ، ۱۷:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر