::: خط خطی :::

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است


از همین می ترسم... آدم به کسی یا چیزی عادت کند...
و آن وقت ... آن کس یا آن چیز قالش بگذارد...
میلیون ها و میلیاردها آدم تو این دنیا هستند...
و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند...
آخر من بدبخت چرا نمی توانم؟...


+ این آهنگ "حس آرامش "

پ.ن: آهنگ به متن ربطی نداره...


ته خطی ...
۰۵ مهر ۹۳ ، ۲۳:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر


میگن بدو ته خطی دیرت میشه ها

آماده شدم میرم دم در بلند میگم خداحافظ

مامان :خدا پشت و پناهت موفق باشی

داداش کوچیکه:خدافظ

میگم :ع کیفمو یادم رفت میرم تو اتاق کیفمو برمیدارم میگم من رفتم خداحافظ

مامان: بسلامت

داداش کوچیکه:بای

میگم :ع کفشامو نیردم میرم کفشارو میارم میگم الا دیگه خداحافظ

جوابی نشنیدم

--------------------------------------------

تو ماشین نشستم میگم :ع دیدی یادم رفت دسمال کاغذی بیارم دستمال باهاته ؟

{آخه عادم سرماخورده بی دستمال بیرون میره}

میگه :فک کنم یه دسمال مماغی تو جیبم باشه بذار بهت بدمش

میگم: اوق حالم بد شد

میگه :بابا مگه چیه من باهاش یه مماغ پاک کردم تو هم که میخای همون کار رو بکنی اوق نداره که

ماشین رو تو کوچه نیگه داشت پیاده شده تو جیباشو می گرده نبود

میگه بفرما اینقد ناشکری که همون مماغیه هم گیرت نیومد

نشست تو ماشین دس کرد تو جیب پیرهنش یه دستمال پیدا کردگرفت طرفم

-:بیا

+:دماغیه؟

-:نه تمیزه ولی خیلی وقته تو جیبمه کهنه به نظر میاد

گرفتمش دیگه از هیچی که بهتر بود

تو راه شروع کرده بلند بلند دعا می کنه

-:خدایا خداوند متعال التماس می کنم اینبار ته خطی قبول بشه خودت کمکش کن خدابا خودت بهم رحم کن

چند وقت دیگه زمستونه سرده حوصله ندارم صبح زود بکوبم تا اون سر شهر

خدایا واسه رفاه حال منم شده کمکش کن اینبار امتحان قبول بشه

+: امتحانام همیشه آخر هفتست تو هم که چند وقت دیگه میری کرمانشاه نیستی منو ببری بابا باید ببره

-: دیگه بدتر خداوندا خودت بخاطر رفاه و آسایش پدرمون ته خطی رو قبول کن

تا اونجا دعا کرده بلکه پاش از فنی حرفه ای ببره

--------------------------------

امتحان تموم شده می بینم تو کوچه روبرو حوزه امتحان داره قدم میزنه میرم طرفش

میگم :به نظرت آزمون بعدیش کی میشه؟؟:)))

میزنه پس کله ام میگه :برو سوار شو پر رو خجالت نمی کشی تو

میگم: خو سخت بود

میگه :با این مغزت میخا دانشگاه هم بری:))

-------------------------------

تو خونه شاکی میگم اصن من این مدرک فنی رو نمیخام اصن اینبار قبول نشم دیگه امتحان نمیدم

بابا :حیف اون همه پول که هربار من واسه امتحان تو میدم

مامان :تو غلط کردی باید مدرکش رو بگیری


+ الا معلوم شد که امتحانو گند زدم یا نه....



ته خطی ...
۰۴ مهر ۹۳ ، ۰۰:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ نظر


امروز یه اکانت تو اینستاگرام ساختم

بعد به محض اینکه از اکانتم اومدم بیرون رمزش رو یادم رفت

بعد تمام اعداد رو امتحان کردم ولی باز نشد که نشد

هر چی هم ایمیل یا شماره موبایل وارد می کنم تا واسم رمز رو بفرسته افاقه نمی کنه

شانسه من دارم نه اصن حافظه من دارم به ماهی گفته بزن کنار من بشینم جات

کسی رمز منو ندیده؟؟؟

دیگه فک کنم بهتره یه اکانت دیگه بسازم:((

کمی سرگیجه و حالت تهوع دارم مماغ هم که دیگه امون نذاشته واسم

آخه این وقت سرماخوردن بود من با این اوضاع احوالم فردا چطور امتحان بدم

فردا 7صبح واسه سومین بار امتحان میدم من که کاملا آماده ام

{تو باور نکن} ولی خب این مریضی دست و بالمو بسته:)))

اگه اینبار هم نشد بخاطر مریضیم بوده


+ دمت گرم مضرابی اون عسل و آب لیمو خوب بودا گلو دردم شدید نشد

قربون دستت اگه یه دستور داری واسه این مماغ هم بده یه کاریش بکنم:))


ته خطی ...
۰۲ مهر ۹۳ ، ۱۹:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ نظر