::: خط خطی :::

۱۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است


مامان از کلاس قرآن برگشته بود شب موقع چای خوردن داشت

تعریف می کرد:امروز یکی از خانمای کلاس می گفت چندروز پیش که داشته

خونه رو جاروبرقی می کشیده انگشت پاش شکسته..

من:{با خنده} عجب مگه ادم جارو کنه انگشتش می شکنه

مامان:نمیدونم والا خودش اینطور می گفت

من:{اینبار از خنده ریسه رفتم} اخه مسخره اس فک کن

طرف داره جارو میکنه بعد جاروبرقی از رو پاش رد می شه و ااااااخ انگشتم شیکست

و.....

{خدا منو ببخشه خیلی بهش خندیدم}

امروز صبح داشتم ناهار می پختم در یکی از کابینتامون مدتیه خراب شده

{یکجا کنده شده}

اصلا حواسم به خرابی در نبود همین که دستمو بردم به در کابینت تا بازش کنم

یکجا کنده شد و افتاد کنار پام {1سانت با انگشت پام فاصله داشت}

همون لحظه یاد دیشب افتادم

خنده خنده میزد پامو میشکوند میشدم سوژه خنده مردم

بعد میگفتن دختره اومد در کابینتو باز کنه زد پاش شیکست

 این از جاروبرقی هم ضایع تره


+بشه درس عبرت یه دیگران نخندم..



ته خطی ...
۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر

بعضیا از دور بهترن

جلو که میان گندشون در میاد

ته خطی ...
۲۰ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

الا گیر کردم یه دلم میگه برم یه دلم میگه بمونم از اینجا که خیری ندیدم

هر وقت عشقش بکشه راه باز میکنه واسم....

از اونجا رونده از اینجا مونده...

+خدا وکیلی یکی از این بلاگیا بیاد منو روشن کنه واسه شما هم اینطوریه

یا فقط گیرش منم؟؟؟؟

دو روزپیش اومدم وب همه دوستانو باز کردم و شروع کردم به خوندن

20دقه بعد تموم شد رفتم سر وقت کامنت گذاشتن

{عادتمه اول همه رو میخونم بعد دونه دونه کامنتامو مینویسم}

رو ارسال نظرا که کلیک کردم همه وبا از هوش رفتن دیگه بالا نیومدن

منم بیخیال شدم اومدم یه پست بنویسم نگو مال خودم هم سکته زده

هیچی دیگه تا امروز چیزی نشون نمیداد ...{انگار واسه من سهمیه ایه}

حالا هی حاجی بیاد بگه بلاگ ال و بل واسه من که اعصاب نذاشته

امکان پیامکیشو دوس داشتم اون هم که دیروز گذاشت تو کاسم حسابی ...

تنها به یه دلیل تو بلاگ موندم {نمیگم دلیلشو نمیخوام بهم بخندید}

که اگه اون نبود برمی گشتم به همون بلاگفای خراب شده...


+چقد امروز غر زدم....

+خداوکیلی شما هم جای من بودید اعصاب نوشتن واستون نمیموند....

+از تو دستگاه صدای جوجه میاد 3تاشون نوکشون اومده بیرون :D




ته خطی ...
۲۰ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر


کلا جوجه ها رو دوس دارم البته تا وقتی جوجه ان

{یه جوجه داریم الا 6ماهشه خروس شده بدجوری پاچه میگیره}

داداش بزرگم یه دستگاه جوجه کشی درست کرده

 توش تخم مرغ محلی گذاشتم  دقیقا روز عید تا جوجه بشه

اخر هفته میشه 21روزشون دیگه باید سروکلشون پیدا بشه.... این

خدا کنه جوجه بشن


ته خطی ...
۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر

نمیدونم شانس منه یا بقیه هم اینطورین تا میام بشینم

پا سیستم مامانم میاد میشینه کنارم و میگه: مدل لباس زدی بیاره؟؟

من:نه مامان

مامان:خوب یه چیزی بزن نیگا کنیم ...

هربار یه چیز جدید یبار مانتو یبار کیف و کفش یبار ....

 دیگه میرم سایتای مدل رو میگردم {البته مجبوری}

وقتی هم پا میشه بره میگه:بسه دیگه پاشو بیا کاراتو بکن مردی پا این سیستم

منم هیچ کاری نکرده پا میشم میرم....

حالا وقتایی که مامان پا سیستمه

من: مامان یه لحظه موس رو بده دانلودیامو play کنم {با التماس فراوان}

مامان:الا یادت افتاده گمشو برو بیرون کار دارم بعدا بیا....

من:   شانس







ته خطی ...
۱۵ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر