::: خط خطی :::

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است


امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:

زکات تن, روزه و زکات زن , نیکو شوهر داری است...



+: خدا جون من میخوام زکاتمو پرداخت کنم شوهر منو بده برم...:))))



ته خطی ...
۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۳:۱۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۶ نظر


اینقد بدم میاد برم تو یه سایت و صدتا صفحه تبلیغاتی باز کنه که خدا میدونه

از سایتایی هم که میخوای یه چیزی ببینی یا دانلود کنی فوری میگن باید عضو بشی تا ببینی هم بدم میاد...

میگن از هرچی بدت بیاد سرت میاد واقعن راسته

خیر سرم رفتم تو یه سایت نرم افزار بخرم این شونصد صفحه تبلیغ باز کرده اینقد که سیستم

افتاده به ریپ زدن با بدبختی بستمشون باز دوباره باز شدن اصن از خیرش گذشتم سایتشو بستم

بذار بره بمیره سایت الاغ... مردمو اسکل کرده....

حالا کاش فقط این بود بیشعور یه ربع پیش بستمش هر 2 دقه یبار دوباره اون صفحه تبلیغا باز میشن...

به سیستم هم گند زده دیگه صفحه مجزا تو وب باز نمیکنه ...

{نمیدونم این سایتا چه غلطی میکنن که اینطوری میشه}


+ اعصاب واسه عادم نمیذارن این خرا....



بعدا نوشت: هنوز داره باز می کنه ...

گذاشتم صفحه اش کامل شد یه دخدر خارجیه اومده موهاشو هم افشون کرده

با نیش باز و عشوه داره ..........

استخفرالله برو عمو برررررروووو ما از اوناش نیستیم.... 


+: داره تبلیغ بازی آنلاین میکنه...:D



خیلی بعدا نوشت: این سایته هنوز داره 10- 12 تایی صفحه باز می کنه ...




ته خطی ...
۲۳ تیر ۹۳ ، ۱۰:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹ نظر


سحر بعد نماز رفتم تو جیب شلوار داش کوچیکه 2تومن پول گذاشتم و رفتم کنارش {تو رختخواب بود}

میگم :داداش ظهر که از بیرون برگشتی یه شارژ هم واسه من بگیر

داداش: هاااا حوصله ندارم...

میگم: کوفت تو که داری میری بیرون خو بگیر ... یادت نره ها

ظهر برگشته میگم: گرفتی؟؟

میگه :چی؟؟

میگم: شارژ

میگه :هااا؟؟؟

میگم: مگه پول نذاشتم تو جیبت خریدی یا نه؟؟

میگه : ع اون پول مال تو بود من فک کردم مال خودمه خرجش کردم



+به نظرتون با 400تومنی که ته کیفم مونده میشه ش گرفت عایا...



ته خطی ...
۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۹:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

http://ronmartin.net/blog/wp-content/uploads/2007/07/brush-teeth.jpg



داداش دومیه اومده آبگرمکن رو ببنده زده مسواکمو انداخته کف دشویی...

کلی دعواش کردم و حرص خوردم...

یعد از 1ساعت مامان برگشته میگه: ته خطی یعنی دیگه از این مسواک استفاده نمی کنی...

چی بگم واقعن مامان توقع داره بعد از این بنده این مسواکو بچپونم تو دهنم...

هنوز رام نیفتاده مسواک بگیرم...

چند روزه با انگشت مسواک میزنم...

رسمن افتادم به خواری...


+ دلم مسواک عروسکی میخواد...:D



ته خطی ...
۲۱ تیر ۹۳ ، ۲۳:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر


دیشب بعد از شام رفتیم روستا خونه خان عمو ...

تا 1 شب اونجا بودیم کلی تعریف کردیم

اسم رمضون خواب بین رو قبلنا شنیده بودم ولی چیزی ازش نمیدونستم

دیشب عمو و بابا از اون تعریف می کردن عمو میگفت یه عادم خاصی بوده

مثلا یبار رفته در یه خونه به اهل خونه میگه :گفتن 80تومن نذر دارید که باید بدید

صاب خونه که میشناختتش پولو بهش میده {که اینطوری نذرشو ادا کرده باشه }

رمضون پول رو میگیره تا بره چند قدم نرفته یکی از پسرای خونه میره و پولو ازش پس میگیره

رمضون میگه: شما آش عیدتونو سر اجاق نمیذارید {به این معنی که اتفاق بدی واستون میفته..دم عید بوده}

عصر همون روز زن خونه میره شهر تا یه کیسه نمک بخره اونوقتا نمکا توی کیسه های 4-5 کیلویی بوده

برگشتنی سر کوچه پیاده میشه یادش میفته که نمکو تو مینی بوس جا گذاشته

میره اونطرف خیابون منتظر میمونه تا مینی بوس مسافراشو پیاده کنه و تو راه برگشت جلوشو بگیره

مینی بوس برمیگرده و کیسه نمکشو پس میده بعر رفتن مینی بوس یه ماشین به زنه میزنه و زنه درجا میمیره

کیسه نمکش پاره میشه و تمام خیابونو نمک میگیره...{بابا صحنه تصادف یادش بود یجایی نزدیکای خونه ما}

{این ماجرا مال چند سال پیشه شاید 20 سال}

---------------------------

بابا میگفت یبار رمضون خواب بین به عمو سومیه میگه: گفتن شما یه نذر دارید یه خون ریزونه که باید انجام بدید

عمو میگه: نذرمونو بدیم به خودت؟؟

رمضون میگه :نه نذر شما به من نمیرسه فقط خونریزون کنید کافیه...

--------------------------

عمو بزرگه می گفت یبار رمضون اومده گفته :گفتن نذرتونو ادا کنید تا امیر المومنین قضا و بلا رو ازتون دور کنه

عمو هم یه گوسفند میخره و قربونی میکنه....

-------------------------

رمضون میره خونه یه شخصی میگه: این دختری که دارید گفتن سهم منه بدید باهاش ازدواج کنم

بابای دختره نمیده {اخه رمضون از دختره خیلی بزرگتر بوده}

رمضون از خونه میزنه بیرون بعد از رفتنش دختره عین مرغ سرکنده میفته رو زمین طوری که

خانوادش فک میکنن الانه که بمیره

خبر میبرن واسه رمضون که بیا دخترمون واسه تو ..باهم ازدواج میکنن

رمضون الا فوت شده ولی زنش {همون دختره }هنوز زندست...

میگن تو خواب این چیزا رو میدیده هیچوقت هم نمیگفته کی تو خواب اینارو بهش میگه

ولی خواباش برو برگرد نداشته...



ته خطی ...
۲۱ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر