::: خط خطی :::

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است


یکی از دوستان تو بلاگفا وب داره میخواد وبلاگشو به پرشین بلاگ انتقال بده {با مطالب و...}

ازم کمک خواست کلی تو نت سرچ کردم چیزی دستگیرم نشد

کسی میدونه چطوری میتونه انتقالش بده؟؟

اصن میشه یا نه؟؟



ته خطی ...
۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۵:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر


پریروز خانم دکتر زنگید به داش بزرگه که بگو خواهر و مادرت بیان کارشون دارم

{مدیونید اگه فک کنید من تنبلم اومده تو این مدت بنویسم}

عصر مامان بیدارم کرد که ته خطی تو بیا برو من روزه ام خسته ام نمیتونم و....

منم بد عنق اصن از خواب بیدار شده بودم دنبال پاچه می گشتم

جیغ و داد مه نمیخوام و حوصله ندارم و....

با مامان جر و بحثم شد مامان هم دس کرد تو گذشته و هی کوبوند تو سر ما منم بی اعصاب

ترجیح دادم خفه شم و برم پی کارم لباسامو پوشیدم دم رفتن مامان با کیف پولش اومده که بهم پول کرایه بده

منم از حرفاش دلخور ازش پول نگرفتمو با اخم و عصبانیت زدم بیرون رفتم پیش خانم دکتر

نشستیم به تعریف میگه به دختره هست واسه داش بزرگت خیلی خوشگل و ..........

{بیخیال حوصله توضیح ندارم}خلاصه حرفش این بود که منو مامان ببینیم اگه پسند شد داش بزرگه هم ببینه

منم گفتم :هر چی قسمت باشه هر وقت شد یه قرار بذار تو مطب بیام دخترو ببینم

ازم درمورد مشکلی که پارسال واسش پیشش رفتم پرسید گفتم رفع نشد

گفت خو تپل شدی..

دیگه آقای دکتر {شوبرش} هم اومد نشست پیشمون بعد نیم ساعت بلند شدم بیام دم در بودم

برگشته میگه : ته خطی

میگم: جانم

میگه: سری بعد اومدی دفترچه بیمه ات رو هم بیار

میگم: واس چی؟؟

میگه :تپل شدی دختر باید وزن کم کنی غافل بشی میشی قد فلانی {فلانی رو اسم آورد من سانسورش کردم:D}

مبگم:یعنی با قرص کم کنم؟؟

میگه : عاره دیگه با قرص و رژیم

میگم :چشم خدافظ

میگه: بسلامت به مامان سلام برسون...




ته خطی ...
۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۱:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر


گاهی اوقات برخی عوامل دست به دست هم میدن که اعصاب عادمو بهم بریزن

سیستم ویروسی بود بعد از هر 1 یا 2 ساعت یهو ری استارت می کرد

طبق راهنماییای استاد روان پریش چند روز پیش زدم ویندوز رو عوضیدم آنتی ویروس نصب کردم و همه چی عالی

{حالا نه به اون شدت که گفتم ولی خوب بود } تا اینکه یه رم اومد و رفت تو سیستم

باز ویروسی شده اینبار هر 10 یا 5 دقه ری استارت میشه...

فک میکنید واسه عادمی که هر چند دقه یبار سیستمش ری استارت میشه اعصاب میمونه؟؟

الا 3راه حل داره

1 : باز دوباره ویندوز رو عوض کنم و اینبار هیچ رمی رو نزدیک سیستم نکنم

2 : بزنم سیستمو بپوکونم دلم خنک شه از دستش راحت بشم

3 : سیستم بزنه منو بپوکونه اون از دست من راحت بشه



ته خطی ...
۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر


این چند روزه ماه رمضون پدر گرام ناهار رو یا نیمرو خورد یا غذایی که از دیشب مونده {چیه خو نمیتونه روزه بگیره}

دیروز واسه ناهارش کتلت درس کردم هود رو هم روشن کردم که بوش تو خونه پخش نشه...

کارم که تموم شد رفتم تو اتاق می بینم داش کوچیکه دراز کشیده تو اتاق تا دیدم گفت :

آجی تو اون روحت بیاد

من: چرا؟؟؟

-: چرا کتلت درس کردی من دلم میخواد ...

+: میخوای واسه شب ازش نگه دارم واست؟؟{آخه روزست}

-:نه سرد میشه بعد هم من الا میخام

+:میخوای بجاش واسه افطار یه چیزی واست درس کنم؟؟

-: چی درس کنی؟؟

+: هرچی بخوای مثلا قیمه

-:قیمه چیه؟

+:بابا قیمه تو نمیدونی قیمه چیه

-:خوب کدومه؟؟

واسش توضیح دادم که منظورم کدومه بعد میگه

-:نه اصن خوشم نمیاد قورمه سبزی درس کن

+: شرمنده لوبیا تموم شده

-: اصن نمیخوام من کتلت میخوام

+: اصن حالا که اینطور شد هیچی درس نمیکنم شب نیمرو داریم :D

-: تو اون روحت بیااااد...


+ شب جوجه کباب بود کنارش هم واسش کمی کتلت درس کردم تو دلش نمونه...


ته خطی ...
۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۰:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر


این روزا حوصله حرف زدن ندارم ولی تو ذهنم غوغاست ...

دیگه حوصله توضیح دادن هم ندارم اصن به جهنم که...


+ حس و حال نوشتن هم ندارم


ته خطی ...
۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۳:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰